"آرمان پیر فرناندز" هنرمندی تجربی و پرکار، آمریکایی تبار و متولد نیس فرانسه بود. همانند بسیاری از هنرمندان، وی نیز در خصوص نظریه های سنتی مربوط به هنر به تحقیق و تفحص پرداخت. تمامی آثار وی برگرفته از تخیل و ظاهری صنعتی دارند. دلیل شهرت و معروفیت وی به خاطر هنرش بود. در حالی که او زمانی استاد جودو، ماهیگیری با نیزه و گردآورنده اشیاء عتیقه بود.
وی دارای قوه تخیل بالایی بود و به طور خستگی ناپذیری بر روی آثارش کار می کرد. وی با به کار گیری تمامی شیوه ها از گردآوری گرفته تا طراحی، نقاشی، مجسمه سازی، ریخته گری و حتی چیدمان ها سعی در خلق اثر هنری می نمود. او از "دادا" تأثیر پذیرفت و روی هنر مردمی تأثیر گذاشت.
پدر آرمان، "آنتونیو فرناندز"، دلال اشیاء عتیقه در نیس بود. وی همچنین هنرمندی آماتور، عکاس و نوازنده ویولون سل بود. آرمان عکاسی و نقاشی رنگ روغن را از پدرش آموخت.
وی در سال ۱۹۶۴، پس از دریافت درجه لیسانس در فلسفه و ریاضیات، در مدرسه هنر "ایکول نشنال" واقع در نیس مشغول به تحصیل شد. همچنین آموزش جودو را در مدرسه جودوی "پلیس" در نیس آغاز کرد.
در اوایل پیشرفت در زمینه حرفه ای، وی به جمع آوری مقادیر زیادی از اشیاء مشابه، مانند: تیوب های رنگ، ساچمه ها (توپ های فلزی)، قطعات یدکی اتومبیل، ادوات موسیقی، قلم موهای نقاشی و طرح های مهرخورده روی آورد که هدف از جمع آوری این اقلام، ماندگاری آثار هنری وی را معنا می کرد.
در ابتدا بیشتر توجه وی به نقاشی های انتزاعی حاصل از جمع آوری مهرهای پستی بود و تنها زمانی که عکس العمل مخاطبان را نسبت به مجموعه جمع آوری شده اش مشاهده کرد، به قدرت چنین کارهایی کاملاً پی برد.
در ۱۹۵۴، نمایشگاهی از دادائیست آلمانی، "کرت شوایترز" الهام بخش آرمان شد تا کار کردن بر روی مهرها را آغاز کند که اولین تعهد هنرمندانه عمده وی بود. در نخستین نمایشگاه انفرادی اش که در گالری "هاوت-پاو" در پاریس برگزار شد، آرمان قطعات جمع آوری شده اش را به نمایش گذاشت. مهرهای روی کاغذ و پارچه، نشانی از یک موفقیت بودند و البته نشان دهنده تغییری مهم در حرفه این هنرمند جوان.
در ۱۹۵۸ تغییرات مهم دیگری برای آرمان پیش آمد، زمانی که به خاطر یک خطای چاپی در آگهی یک نمایشگاه، او نامش را از "آرماند" به" آرمان" تغییر داد. در همین زمان بود که کار آرمان بیشترین سیر تکامل جدی اش را شروع کرد. آغازی با دو مفهوم کانسپت معروف وی: "انباشت" و "پابل". "انباشت ها" مجموعه هایی از اشیاء روزمره یکسان بودند که در جعبه های پلکسی گلاس یا شیشه قرار داشتند و "پابل" مجموعه هایی از زباله های دورریز.
در ۱۹۶۹، وی در آلمان گالری"ایریس کلرت" را از زباله ها، برپا نمود و آن را "لی پلین" (کاملاً پر) نام نهاد که به عنوان نقطه مقابل نمایشگاهی با عنوان" لی واید" بود که دو سال قبل در همان گالری و توسط دوستش "یوین کلین" برگزار شده بود. این کارها آغازی بود برای جلب توجه جامعه هنر اروپایی.
در اکتبر ۱۹۶۰ "آرمان" به همراه "یویس کلین"، "فرانکس دافرین" ، "ریموند هینس"، "مارتیال ریس"، "دانیل اسپوری"، "ژان تینگلی" ، "ژاکوس ویلیگل" و فیلسوف و منتقد "پیر رستنی"، گروه رئالیست های مدرن را تشکیل دادند که بعدها "سیزر" ، "ممو روتلا "، "نیکی دی سینت فال" و "کریستو "به آنها پیوستند، گروهی از هنرمندان جوان که خودشان را به عنوان حاملان نظریه مشترک «منظری نوین برگرفته از واقعیت» معرفی کردند.
آنها مفهوم هنر و هنرمند را با بررسی آرمان های بشردوستانه در سیمای توسعه صنعتی، برای مصرف کننده قرن بیستمی ارزیابی کردند. بعدها هنرمندان آمریکایی هنر مردمی (پاپ آرت)، از طریق مباحث هنری و با ارزش بخشیدن به اشیاء پیش پا افتاده و معمولی به اشیایی خاص و مرموز به نظام در توجه خاص داشتن به اشیاء روزمره، تداوم بخشیدند.
در سال ۱۹۶۱ آرمان برای نخستین بار به ایالات متحده، کشوری که می بایست خانه او باشد، سفر نمود. در این دوره، آرمان به دنبال خلق هنر از طریق تخریب برآمد.
آرمان درسال ۱۹۶۴ در فیلمی مستند از "اندی وارهول" با عنوان "شام در دیلیز" حضور یافت. وی درست بعد از اولین نمایشگاهش در "کوردیر اکسترم"، شیفته مناظر نیویورک شد و در آنجا اقامت گزید. درسال ۱۹۷۳ وی یک شهروند آمریکایی به حساب آمد. در نیویورک، ابتدا در "هتل چلسا" و سپس در استودیوهای رسمی اش، به جمع آوری های خود ادامه داد، که محتوای آنها شامل ابزار، ساعت های مچی و دیواری، مبلمان، قطعات یدکی اتومبیل، جواهرات و البته ادوات موسیقی در قطع های گوناگون.
ادوات موسیقی به ویژه برنجی و زهی بودند که جزء اصلی در کارهای عمده وی به شمار می رفتند. شاید به خاطر علاقه پدرش به ویولون سل بود که او نیز تحت تاثیر قرار گرفت و یا علاقه شخصی خودش به اشکال مغلوب نشدنی ادوات موسیقی بود که وی را به ایجاد کارهای بی شماری با زمینه موسیقی و در رسانه های گوناگونی مانند مرکب و برنز سوق داد.
همانطور که آثار "آرمان" در سبک، ترکیب و فرم متنوع هستند، در اندازه نیز متنوع می باشند. کوچکترین مجموعه از قطعات ساعت های مچی تنها چند سانتی متر ارتفاع دارد، در حالی که بزرگترین و بلندترین آنها، کارهای شگفت انگیزی هستند که عموماً دارای مقیاسی حماسی هستند. یکی از مهمترین این کارها «پارکینگ همیشگی» می باشد، که در نمایش دائمی در کاخ "دی مونسل" در "جاوی ان جاسِس" فرانسه می باشد. ساخت این مجسمه در ۱۹۸۲ به اتمام رسید، که مجموعه های هشت متری از شصت اتومبیل می باشد که بر روی چهل هزار پوند بتن قرار گرفته است.
«در آرزوی صلح » (۱۹۹۵) تنها یک کار بلندپروازانه برای صلح بود، که به طور ویژه از سوی دولت لبنان، به مناسبت یادبود پنجاه سال خدمت سربازی لبنانی ها ساخته شد که در جنگ داخلی بیروت مقاومت کردند. بنای یادبودی سی و دو متری که شامل هشتاد و سه تانک و وسایل نقلیه جنگی بود که وی آنها را از ماشین های جنگی تبدیل به منظر هنری جاودان برای صلح نموده بود.
پژوهش و گردآوری: معصومه بهرامیان