جنگ های ناپلئون؛ روایت اثری از کاخ صاحبقرانیه

نبرد فرانسه در سال 1814 هنرمند: ژان لوئی ارنست مسونیه (1891-1815) تکنیک: رنگ روغن روی بوم ابعاد: 130*200 سانتی متر محل نگهداری: کاخ صاحبقرانیه

نبرد فرانسه در سال 1814

هنرمند: ژان لوئی ارنست مسونیه (1891-1815)

تکنیک: رنگ روغن روی بوم

ابعاد: 130*200 سانتی متر

محل نگهداری: کاخ صاحبقرانیه

 

در تاریخ نام ناپلئون به عنوان یکی از ژنرال‌های سرشار از نبوغ در جنگ ها به ثبت رسیده که ادراک دقیق او از استراتژی و موقعیت جنگی و ادراک  بی‌نظیرش از آرایش نظامی لشکرهای گسترده نام او را در تاریخ هم‌ردیف مشاهیری همچون اسکندرکبیر، سزار و هانی‌بال قرار داده است.

 

ناپلئون طی مراسمی مجلل در تاریخ دوم دسامبر ۱۸۰۴ تاج پادشاهی فرانسه با دست خویش بر سر نهاد او با گذراندن دوره های ارتشی ظرف مدتی کوتاه به مدارجی عالی رسید که باعث شکوه و افتخار او گشت. وی طی فقط ۶ ماه از یک افسر رسته توپخانه، به بالاترین مقام بی‌همتای فرانسه ارتقاء یافت.

 

(ناپلئون ترقی خیره‌کننده‌ای داشت و به شهرت کم‌نظیری رسید شاید با توجه به موقعیت آن زمان و بروز انقلاب فرانسه بشود درک کرد که چطور فرصت های طلایی بر روی سربازهای جوان ارتش فرانسه گشوده شده بود. ناپلئون فردی متبحر و با استعداد بود، فراتر از آن شخصی جاه طلب بود که توانایی تعیین سرنوشت خودش هم داشت.) دکتر نیال بار.


ناپلئون به این باور رسیده بود که جنگ بخشی از زندگی او و میهنش است. در مدت ۲۰ سال از زمان تصدی قدرت تا اولین دوره تبعید این هیولای نابغه جنگی اروپا بدون وقفه در نقاط مختلف درگیر جنگ بود انقلاب فرانسه نخستین مزه عوارض را به او چشاند و تصویر آینده او را ترسیم نمود. میان عصر پادشاهی قدیم و جمهوری تازه پا گرفته همواره فضایی از دشمنی ها کم بوده است. در این شرایط هرگونه مائده صلح، آتش‌بس کوتاه موقتی می‌نمود. ناپلئون به این باور رسیده بود که سرنوشت او با جنگ‌های بی‌پایان عجین شده است.

 

(روز انقلاب فرانسه که به رژیم باستانی پایان داد جامعه‌ای منسجم و تشکیلات ارتشی منظمی داشت در این شرایط زمینه بهره‌برداری ناپلئون که افسری جوان بود به خوبی فراهم شد. در صورتی که او می‌خواست به موقع فرصت‌ها را به چنگ بیاورد نهایت بهره‌برداری را انجام بدهد. افسری به این جوانی می توانست مدارج ارتشی را به سرعت طی کند. بدین شکل اولین مسیر رسیدن به شهرت پیش پایش افتاده بود.) دکتر نیال بار.

 

در تمام دوران زمامداری، دشمن آشتی ناپذیر او هیچ کشوری جز انگلستان نبود. ملتی که ناپلئون عمیقاً از از آن بیزار بود. ارتش و نیروی دریایی انگلستان همواره چون خواری در پهلوی ناپلئون آزارش می داد و سخت ترین شکست های او به دست بریتانیا شکل گرفت و این سرآغازی بود از طرح حمله ناکام ناپلئون به مصر شکل گرفت.

 

(ناپلئون تصورات عظیمی از لشگرکشی به مصر داشت، معتقد بود با تسلط بر مصر می تواند تسلط بریتانیا به کشورهای حاشیه مدیترانه را مختل کند. در صورت توان، ارتش سلطنتی بریتانیا را سرنگون کند، با وجود آن توانست بخشی از مصر را در ماه ژوئن ۱۷۹۸ جنگ موسوم به اهرام زیر سلطه در بیاورد اما در ماه اوت همان سال در (منطقه ابوکربی) "آدریان نلسون" توانست سپاهیان فرانسه را شکست بدهد و آنها را در مصر محبوس کند. ناپلئون در سال ۱۷۹۹ وقتی شکست در (منطقه ایکا) را پذیرفت به این نتیجه رسید که طرح حمله اکتبر ۱۷۹۸ به مصر  عقوبتی شوم داشته است و به همین خاطر ارتش مصر را به حال خودش رها کرد و به پاریس در فرانسه بازگشت.) دکتر نیال بار..


خاطرات فاجعه بار نبردهای رود نیل و بندر اسکندریه روح ناپلئون را تسخیر کرده بود. هنگامی که کشور بریتانیا طرح مشارکت چندین کشور علیه او را پایه ریزی نمود غده خشم او دوباره سر باز کرد، زمانیکه مشارکت آغاز گشت شامل کشورهایی چون اتریش، بریتانیا و روسیه بود که سوگند یاد کرده بودند نیروی جوان انقلاب فرانسه را که قصد ایجاد تزلزل در منطقه را داشت و ثبات حاکم بر کشورها را  بر هم می زد سرکوب کنند. این مشارکت که "اتحاد سوم" نام داشت امید داشت که بتواند کشور بروس را که تا آن زمان میانجی صلح میان ناپلئون و کشورهای متحد بود به سوی خود کشیده و در جبهه مخالف ناپلئون قرار دهد. چنین طرحی می توانست لشگری عظیم را در مقابل کشورگشایی‌های امپراطور قرار داده و شرایط دشواری برایش ایجاد کند.

 

در ماه‌های اولیه سال ۱۸۰۵ شرایط استراتژیک کشورهای "اتحاد سوم" کاملاً مطلوب به نظر می رسید. اما از سوی دیگر آنها کشورهای متحد نیروی ارتش جدید ناپلئونی پیش بینی نکرده بودند از آغاز دهه ۱۸۰۰ کشور فرانسه در آرامش به سر می برد و پس ناپلئون می‌توانست ماشین جنگی خویش را کاملاً بازسازی کند.


(ناپلئون ارتش خودش را به سپاهیان کوچکتر تقسیم نمود. این بخش‌ها اغلب ۱۵ هزار نفری و گاه از سپاهیانی ۳۰ تا ۴۰ هزار نفری تشکیل شده بود اما هر کدام از این سپاه‌ها مرکزیتی قوی داشتند و آماده نبرد بودند. هر کدام نیروهای سوار نظام و پیاده نظام و توپخانه مستقل داشتند و از همه مهمتر فرماندهان مستقل چون فرمانده کل خاص سپاه، بنابراین چندین لشگر منسجم کوچک تحت فرمان خویش داشتند، بدین معنی که چنانچه هر لشگر رویارویی نبرد با لشگری عظیم و چندین برابر خودش قرار می‌گرفت طبق محاسبات ناپلئون می‌توانست به تنهایی تا ۲۴ ساعت مقاومت کند تا لشگر پشتیبانی ظرف ۲۴ ساعت خودش را به آنها برساند. بدین شکل هر لشگر می‌توانست پیروز شود البته دچار صدماتی هم می شود.) دکتر دیوید چندلر.


(یکی دیگر از مزیت‌های این طرح قدرت انعطاف پذیری و سرعتی بود که برای فرمانده‌هان فرانسوی ایجاد می‌کرد و برخلاف ارتش اوایل قرن ۱۸ الان دیگر ناپلئون قادر بود به فرمانده کل ارتش به دستورات مجزایی ابلاغ کند تا آن به لشگرهای تحت فرماندهی خودش ارسال کنند و بدین شکل نیروهای فرانسوی به مراتب قوی تر و با واکنش سریع تر می توانستند در مقابل نیروهای دشمن های ناپلئون عمل کنند.) دکتر نیال بار.

 

برای شکست ناپلئون در سال ۱۸۰۵ نیروی "اتحاد سوم" درصدد حمله بسیار نیرومندتر در شکل ۴ حمله بزرگ برآمد که از نقاط مختلف اروپا به طور همزمان صورت می گیرد، از شمال لشگری بریتانیایی که توسط نیروهای سوئدی و روسیه حمایت می گشت به کشور متحد ناپلئون یعنی دانمارک حمله می شد. "ژنرال مک" اتریشی به همراه ۸۵ هزار نیروی روس (شهر اولم) را تسخیر کرده و سپس به طرف (استراسبورگ) پیشروی می کرد.

 

"چالرز دوک اعظم" با در اختیار داشتن ۱۰۰ هزار نفر از بهترین نیروهای اتریشی به شمال ایتالیا حمله نموده، سرلشگر فرانسوی را به (منطقه لامباردی) عقب راند و سپس به طرف جنوب فرانسه پیشروی کرد. در میان پیشروی "ژنرال مک" به (اولم) و حمله لشگر "چارلز دوک اعظم" به ایتالیا، دوک اعظم اتریش به نام "جان" به همراه ۲۵ هزار نیروی اتریشی بود که برای حمایت نیروهای دیگر در ایتالیا یا آلمان در آماده باش برای حمله بودند.

 

در پایان برای تکمیل این طرح نیروهای لشگری توأم از روس و بریتانیایی در کشور (مالتا) آماده ملحق شدن به لشگر "دوک اعظم جان" در شمال ایتالیا برای تسخیر نواحی جنوبی فرانسه بودند. چنانچه این طرح بی نظیر به خوبی پیاده می شد نتایجی فاجعه آور و اسفبار در پی می‌داشت اما در پی بی‌خبری فرمانده کل ارتش لشگر روس طبق تاریخ ثبت شده در تقویم قدیم روسیه حمله را آغاز نمود تقویمی که با تقویم متحدانش مغایرت داشت.

 

(در ابتدای قرن ۱۹ هنوز دو تقویم متفاوت در اروپا متداول بود که همین مشکلات بزرگی را باعث شد. از آنجا که روسیه به سبک قدیمی اداره می شد همچنان از تقویم ثبت شده قدیمی "جولین" استفاده می‌کردند که با تقویم نوع جدیدی که دیگر کشورهای اروپایی استفاده می کردند ۱۲ روز تفاوت داشت .این تقویم را "گروگرین" نام گذاری کرده بودند و بسیار جای تعجب داشت که چگونه فرماندهان اتریش متوجه این اختلاف در دو تقویم نشده بودند و نفهمیده بودند که متحدین روس آن ها از تقویم متفاوتی استفاده خواهند کرد، به این شکل که اگر اطلاعیه‌ای از سنت‌پترزبورگ می‌رسید که روز ۲۰ اکتبر سپاهیان روس به سواحل رود دانوب خواهند رسید در واقع طبق تقویم جدید تاریخ ورود با اول نوامبر برابر می گشت که این می توانست اختلاف فاحشی در طرح حمله نیروها به وجود بیاورد.)


با وجود تمامی نکاتی که علیه ناپلئون بود باز هم او مردی نبود که به آسانی تن به تزلزل و واهمه بدهد. از دیدگاه او واکنشی سریع با یک استراتژی مناسب و شفاف می توانست عظیم‌ترین دشواری ها را نیز خنثی کند. اکنون با نقشه‌ای ماهرانه و دقیق ناپلئون قصد داشت شاهکار خویش را به نمایش بگذارد. در روز دهم سپتامبردر سال ۱۸۰۵ "ژنرال مک" اتریشی به شهر (علم) و منطقه (باواریا) حمله‌ور شد اما با اختلاف تاریخ دو تقویم متداول سپاه پشتیبانی روسیه به فرماندهی "کوکوت‌ساف" در منطقه بسیار دورتر از آن بود که "ژنرال مک" تصور می کرد. در نتیجه ژنرال اتریشی در حواشی (اولم) یکه و تنها ماند در این حال ناپلئون توانست افکار سپاه اتریش را منحرف ساخته و تظاهر کند لشگر او بر تسخیر کانال دریایی انگلستان متمرکز شده در همین حال نیروهای او از (رودخانه راین) گذشته و به سوی (اولم) و سواحل (رود دانوب) در حرکت بودند تا از پشت به آنها حمله ور شوند. به دنبال نبردی خونین در منطقه (اولم) و مقاومتی بی‌حاصل مشخص شد دیگر سپاه "ژنرال مک" امیدی به پایداری ندارد او تا جای ممکن در مقابل لشگر عظیم و برتر فرانسه به امید رسیدن لشگر روس به فرماندهی "کوکوت‌ساف" مقاومت کرد. اما "کوکوت‌ساف" به اشتباه بسیار دورتر از دسترس او بود.


(حتی قبل از اینکه ژنرال مک متوجه بشود که چطور ناپلئون توجه او را منحرف کرده است مجبور به تسلیم شد، حتی در آن موقعیت تنها راه نجات پیدا کردن تسلیم شدن بود.) دکتر نیال بار.


در یکی از تصاویر صحنه تصویر "ژنرال مک" که خود را ژنرال مک شوربخت معرفی می کند نمایش داده شده است. اکنون قدرت نیروهای علیه امپراطور ناپلئون ضعیف تر شده و حالا او به مقصد سرکوب بقایای ارتش اتریش و روسیه عازم می شود. بازتاب نبوغ جنگی او بر فراز دره‌های یخ‌زده (آل‌سولیست) به تاریخ دوم دسامبر ۱۸۰۵ گسترده شده بود. هنگامی که پهنه (آل‌سولیست) انوار قرمز خورشید و شبنم پگاه را بر خود نمایان می کرد، نبردی عظیم آغاز شد. ناپلئون به پیروزی خود ایمان داشت اما حتی او نیز قادر نبود ابعاد این پیروزی را پیش بینی کند.


(ناپلئون نه تنها در مورد تعداد افراد سپاه خودش دشمن را فریب داد که درباره مناطق و محلی که حمله اتفاق خواهد افتاد هم دشمن را خام کرد) ...


(در صحنه نبرد (آل‌سولیست) او تظاهر به شکست کرد و تسلیم شد. همین باعث شد که دشمن متحد تصور کند که ناپلئون در موقعیت ضعف قرار گرفته است و نیروهای آن تاب و توان مقاومت را در مقابل سپاهی عظیم تر از خودشان را ندارند.) دکتر نیال بار.

 

(اتریشی ها در این اندیشه بودند که راه ناپلئون در مسیر (برونو) به وین را قطع کنند تا ارتباطات آن مختل شود و آن را به سمت شمال برانند و در آنجا به سختی آن را نابود کنند)...


(ناپلئون ترتیبی اتخاذ کرد که یکی از بهترین فرماندهانش به نام "داوو" در منطقه نبرد نیروی عظیمی جمع کرد به این شکل ۴ ساعت قبل از وقوع نبرد اول دسامبر ۱۸۰۵ او بیش از آنکه ارتش متحد تصور می کرد نیرو به منطقه روانه کرده بود و تحت فرماندهی خودش در آورده بود.) دکتر نیال بار.

 

(پر واضح است که یکی از مهم‌ترین نبردهای ناپلئون (آل‌سولیست) بوده است و با رسیدن به این پیروزی بی شک ناپلئون عنوان کرده که بزرگترین سرکرده اروپای مرکزی و جنوب است.)


(امپراطور توانست کشورهای متحد را کاملاً فریب دهد تا آنها به راحتی به دام زیرکانه او بیافتند اما ابعاد گسترده این شکست در مقایسه با عقوبت آن ناچیز می‌نمود. روز بعد یعنی سوم دسامبر، اتریش درصدد برقراری صلح شد افراد زخمی و مجروح ارتش روسیه لنگان لنگان به لهستان و مجارستان گریختند، ارتشی شکست خورده و مأیوس، ناپلئون با چهره‌ای فاتح بر امور و دارایی‌های اروپا مستوری گشت و حکومتی شوم برقرار نمود که بازتابی خونین داشت و به مدت ده سال ادامه یافت. از همه فراتر ترفند او یعنی معرفی ارتشش به عنوان ارتشی برتر، جنگجو و زبانزد عصر خویش بود. در بسیاری موارد نبرد (آل‌سولیست) شهرت ناپلئون را تثبیت کرد اما عاقبت شوم نبردهای آتی ناپلئون در سال ۱۸۱۲ در تار و پود معاهده صلح با کشورهای پروس، روسیه و فرانسه که متعاقب این پیروزی در ژوئیه ۱۸۰۷ منعقد گردید دوخته شده بود. پس از ۲ سال صلح میان روسیه، اتریش و پروس برقرار شد و طی این زمان ناپلئون موفق شد به بزرگترین و مشهورترین فتوحات خویش دست یابد. با امضای این معاهده بالاخره امپراطور توانست روسیه را مجبور به پیروی از قوانین مشترک نماید و حتی پروسی‌ها که از این امر امتناع می کردند را هم تحت این سیستم درآورد.)


(خب ناپلئون نه تنها یک سرباز جنگجو بود بلکه امپراتور فرانسه هم بود در نتیجه حاکم اصلی کشور فرانسه و دولت فرانسه بود با اینکه نیروی نظامی خودش را فرماندهی می‌کرد اما همزمان توجه خاصی به دولت و اداره فرانسه داشت.) دکتر نیال بار.


(سیستم میان قاره ای که ناپلئون بنا نهاد در جهت تقویت تجارت در اروپا و ادامه جنگ های انگلستان با استفاده از منافع اقتصادی بود. کشور انگلستان که دشمن آشتی ناپذیر ناپلئون بود از برقراری روابط تجاری با کشورهای اروپایی محروم گشت جای حیرت نبود. سزار روسیه "الکساندر اول" رغبت به شرکت در سیستم تجاری که به زودی نشان داد به نابودی بسیاری تجار بانفوذ می‌انجامد نشان نمی‌داد و میلی به جنگ با کشور بریتانیای کبیر هم نداشت و نهایتاً این سیستم به سقوط (روپل) انجامید. به زودی تشنج در میان دو کشور درگرفت و در انتها به اعلام جنگ انجامید. نیروهای فرانسوی در ماه ژوئن ۱۸۱۲ از (رود نیم) گذشته وارد خاک روسیه شدند. جنگی غیرمترقبه آغاز شد آن زمان سال ۱۸۱۲ بود و یکی از فجیع‌ترین نبردهای نظامی جهان برپا گشت و نابودی کامل عظیم ترین نیروی نظامی که تا آن زمان دنیا به خود دیده بود را به دنبال داشت. به منظور شکست سریع نیروهای روس، ناپلئون بالغ بر ۶۵۰ هزار سپاهی جنگی از تمامی ملت هایی که آن زمان زیر سلطه امپراطوری فرانسه بودند گرد آورد. اما ناپلئون که این موضوع را پیش بینی نکرده بود ناچار به پیشروی در خاک لهستان روسیه شود و اجباراً بیش از ۵۰ کیلومتر پیشروی نماید. او تصور می کرد در حوالی مرز، نبردی سرنوشت ساز پیاده خواهد کرد. هدف اصلی او این بود و قطعاً آمادگی نبرد زمستانی که او را تا مسکو بکشاند را نداشت.)


(اهداف ناپلئون در سال ۱۸۱۲ خیلی محدود بود در واقع زمانی که بیانیه خودش را به ارتش ابلاغ کرد اینطور گفت که لشگرکشی به کشور لهستان را در نظر دارد. آن چیزی که قصد واقعی ناپلئون بود شامل تسخیر روسیه نمی شد و مطمئناً رسیدن به ناحیه چون مسکو نبود آنچه که او واقعاً در ذهن داشت، نابود کردن بخش عظیمی از ارتش و محاصره نفرات بسیاری از سپاه دشمن بود و در صورت امکان شکستن ارتش روسیه در ناحیه غرب و در هم شکستن قدرت آن تا بتواند معاهده صلحی برقرار کند که یک بار برای همیشه خودش به عنوان فرمانروای اروپا تثبیت کند و خطرات ارتش "الکساندر" که همواره متوجه آینده اروپا بود را برطرف کند.) جان تانسی.

 

در نامه ارسال شده به "داوو" ناپلئون نقطه نظرات خود و استراتژی جنگی را با چنین کلماتی آغاز کرد، «هدف من متمرکز ساختن ۴۰۰ هزار از نفرات در نقطه منفرد است. اما استراتژی روسیه همواره بر ترغیب ارتش فرانسه به نفوذ هرچه فراتر در خاک روسیه بود تا آنان هر چه دورتر از مقرهای تدارکاتی شده و به جایی برسند که گرسنگی و سرما این ارتش عظیم را از پا درآورد.»


(روز ۲۴ ژوئن سال ۱۸۱۲ ارتش ناپلئون از رودخانه (نیم) عبور کرد. ناپلئون به این باور و اعتقاد بود که می تواند بخش اصلی ارتش روسیه را محاصره و تسخیر کند و در نزدیکی مرز باقی بماند ولی در یک دوره نبرد که در ماه ژوئن در حوالی (ویلما) شروع شد و در ماه ژوئیه به نواحی (روده دوینا) کشیده شد بالاخره ماه اوت به (اسمولنسک) رسید دیگر قادر به محاصره ارتش روسیه که در حال عقب نشینی بود، نبود. این به آن معنی بود که ارتش ناپلئون بدون انجام یک نبرد پیروزمندانه، هرچه بیشتر و بیشتر به داخل خاک روسیه کشیده شده بود) دکتر نیال بار.


ارتش ناپلئون آنقدر پیشروی کرد تا بالاخره به روستایی در نزدیکی دروازه های مسکو رسید و درگیر نبردی سهمگین شد که تا عصر ناپلئون چنین نبرد خونینی اتفاق نیفتاده بود. سرانجام نیروها به (برینا) وارد شدند.

 

(نبرد بردینا برخلاف نبردهای دیگر ناپلئون بود جنگی تن به تن و نبردی ۱۲ ساعته شدید، هم ناپلئون و هم "کوزوتوف" نقش کوچکی در این نبرد داشتند. در تاریخ گفته می شود ناپلئون آن روز دچار سستی و خستگی خیلی شدید بوده و آنها را برای مقابله با ارتش روسیه گسیل کرده و آنها را رها می کند تا خودش مقابله کنند او ضمناً قصد داشت روسیه را شکست بدهد و آنها را منهدم کند. او اصلاً دوست نداشت که این فقط یک مانور جنگی باشد در واقع قصد اصلی او نابودی همیشگی ارتش روسیه بود)

 

اجساد ۷۵ هزار کشته و مجروح، صحنه نبرد را پوشانده بودند. ارتش فرانسه فقط نیم کیلومتر پیشروی کرده بود، با این وجود مقاومت قهرمانانه مجروحان باعث شد که در دل تاریکی عقب نشینی کند و نهایتاً مسیر منتهی به مسکو گشوده شد‌. اگر این نبرد را پیروزمندانه بیانگاریم پس نبرد (بردینو) نبردی ناچیز بشمار می‌آمد. اما جالب اینجاست که ناپلئون هیچ علاقه ای به تصرف پایتخت مذهبی دشمن خویش نشان نمی‌داد. او هرگز قصد نکرده بود به این میزان از فرانسه فاصله گیرد. ذخیره مواد غذایی و تجهیزات به اتمام رسیده بود. او ناامیدان آرزو می‌کرد روس‌ها معاهده صلح را امضاء کنند تا امکان بازگشت پر افتخار و پیروزمندانه او به فرانسه قبل از فرارسیدن زمستان فراهم شود. سرانجام در صبح‌دم ۱۴ سپتامبر ارتش فرانسه به مسکو وارد شد و آنان شهری کاملاً تهی و بی‌سکنه را که اهالی آن همگی آن را ترک کرده بودند پیش روی خویش دیدند. آنها صدها تن از زندانیان جنایتکار را آزاد ساخته بودند که موظف بودند پیش چشمان دشمن ساختمان ها را به آتش بکشند، خرابکاران روس آتش عظیمی برپا کرده بودند و به زودی زبانه های آتش شهر را در بر گرفت.


(درنهایت ارتش ناپلئون به شهر بی‌سکنا و سوخته وارد و با آنکه ناپلئون خواستار رسیدن به شرایط صلح بود اما به ناچار به مدت یک‌ماه در مسکو در انتظار ماند.) دکتر نیال بار.

 

فاجعه بزرگ برای ناپلئون این بود که روس‌ها با به آتش کشیدن شهر گفته بودند که هرگز حاضر به تسلیم نخواهند شد، در نتیجه جنگ همچنان تا قلب فصل زمستان سخت مسکو در فاصله دور از فرانسه ادامه می یافت. هنگامی که این واقعیات بر ذهن ناپلئون مستولی شد، دریافت که موقعیت به خطر افتاده و او هیچ امیدی برای تأمین خوراک و تجهیزات ارتش خود نداشت و تنها راه حل بازگشت به وطن بود.

 

(در ۱۸ اکتبر که ناپلئون تصمیم گرفت مسکو را ترک کند و عقب‌نشینی نیروهایش را آغاز کرد هیچ علائمی از درخواست صلح و پایان جنگ دیده نمی شد و سزار همچنان لجوجانه از قبول شرایط صلح خودداری می‌کرد. در راه عقب‌نشینی از مسکو و بازگشت، ارتش منضبط اما خسته ناپلئون در هم شکست و به نفراتی ناتوان و آشفته تبدیل شد. آنطور که رسم روزگار است شوربختی پس از شوربختی دیگر حادث می‌شود از بخت بد او ورود زمستان به غیر معمول تر و با سرمای بی‌سابقه‌ترینی همراه بود، سرمای سخت زمستان با مشقات مقاومت نیروهای سر سخت روسیه توأم گشت. اعزام نیروهای قزاق که مداوماً به صف سپاهیان یورش می بردند و نفرات سپاه فرانسه را تار و مار می کردند بر مشکلات افزود تا جایی که حتی جان شخص امپراطور نیز به مخاطره افتاد. همچنان که ارتش به سختی به سمت شرق در حرکت بود شرایط سخت جاده‌های روسیه با خطرات جانی و مرگ نفرات ارتش حتی اسب‌ها توأم گشت. آثار شومی پدیدار شده بود روزها پی در پی سپاهیان راه پیمودند و همچنان سرمای زمستان افزون‌تر می‌گشت. حملات پی درپی سپاه قزاق در پناه ارتش روسیه که در همان حوالی نظاره گر بودند بر فشارات و مشکلات فرانسه می‌افزود. بالاخره فرانسوی ها توانستند خود را به رودخانه عظیم (برژینا) رسانده و از پل‌هایی که به طور موقت ساخته بودند عبور کنند تا ارتش روسیه مجدداً به آنها یورش نیاورد. نفرات خسته و ناتوان به سختی جلو می‌رفتند تا از رودخانه عبور کنند و هر لحظه بیم آن داشتند حملات نیروهای روسیه آغاز شود. اما به جای عبور منظم نفرات از پل‌ها اغتشاش و ناآرامی در میانشان درگرفت. به زودی ارتش تازه نفس روسیه به آنها رسید و وحشت و هراس لشگر فرانسه را فرا گرفت. در حالی که هزاران نفر قصد عبور از رودخانه یخ زده را داشتند، بسیاری از آنان با شکستن یخ در قعر آب های یخ‌زده جان باختند. ازدحام و فضای وحشت و هراس منجر به فروریزی یک یا چند پل شد، صحنه دهشتناک پیش رویشان گستره شده بود، آنها زنده زنده به آب های منجمد و مرگبار رودخانه می افتادند و فریاد ناامیدانه گرفتار شدگان در تله مرگ همه جا را پر کرده بود، سربازان یکایک یخ زده و جان می باختند. بالاخره ارتش فرانسه با تلاش بسیار و مقاومت حیرت انگیز نیروهایش توانست تعداد ۴۰ هزار از نفرات سپاه و سربازهایش از رود (برژینا) عبور بدهد، اما هزاران نفر از افراد ارتش فرانسه در خاک روسیه با سرنوشتی نامعلوم جا ماندند) دکتر نیال بار.

 

در حالی که جماعت آواره با سختی راه خود را برای عبور از (برژینا) و رسیدن فرانسه باز می‌کرد تا از مرگ رهایی یابد تصویری از انهدام و اضمحلال سپاهی موسوم به ارتش کبیر فرانسه به چشم می‌خورد. تا ماه دسامبر فقط تعداد ۱۳ هزار نفر از این ارتش بزرگ باقی مانده بود که همچنان به راه خود ادامه می داد و ما بقیه افراد در حال احتضار بودند که تا کیلومترها در پشت سر ارتش پراکنده شده بودند.

 

ناپلئون سرانجام به این نتیجه رسید که ماندن در کنار افراد که به این صورت تار و مار شدند بیهوده است. او به فرماندهان قشون‌های مختلف دستور داد تجهیزات جنگی را آتش بزنند و روز ششم دسامبر از منطقه فرار کرد و تحت نامی مستعار به پاریس گریخت، از نظر او جنگ با روسیه دیگر پایان یافته بود.


(ناپلئون بالاخره توانست با 90 هزار سپاهی باقی مانده از ارتش ۶۰۰ هزار نفری به وطنش بازگردد. شکست طرح حمله به روسیه مسیر سرنوشت ناپلئون را مسدود کرد و این طور اثبات شد که جاه‌طلبی او محدود شده و به کشورهای اروپا ثابت شد که ناپلئون نه تنها شکست ناپذیر نیست بلکه ارتش مشهور کبیر او دیگر از نیروی خارق العاده برخوردار نیست و آن نیروی قبلی دیگر وجود ندارد و فروریخته است ) دکترنیال بار.

 

در پی لشگرکشی ناکام او به روسیه در سال ۱۸۱۲ موقعیت ناپلئون به سرعت رو به افول گذاشت تا آنکه ارتش‌های بریتانیا، اتریش، روسیه و پروس او را محاصره کرده و سرانجام امپراطور مجبور به قبول شکست بی‌قید و شرط گردید. در سال ۱۸۱۴ و با شکست ناپلئون به دست کشورهای متحد اینگونه مشخص شد که پایان کار این اپراطور مستبد فرا رسیده و اکنون ملل اروپا می‌توانند با این دستاورد از فضایی پر از صلح و شکوفایی بهره گیرند. اما این آرامش دیری نپایید و کوتاه بود. با اجازه سران کشورهای دشمن او توانست لقب امپراطوری را حفظ کرده و پادشاه جزیره کوچک در مدیترانه بنام (البا) شود.

 

از ارتش عظیم و پر غرور ۵۰۰ هزار نفری او، تنها ۶۰۰ سرباز مورد اطمینان در اختیارش بودند که از محافظین قدیمی بودند او شخصاً این افراد را انتخاب کرده بود که همه در مراسم خداحافظی اندوهباری با او شرکت جستند. پس از انتخاب افرادی که قرار بود محافظین او باشند، امپراطور دستور داد یکی از افراد گارد، درفش ملی را نزد او آورد. ناپلئون با تأثری که قادر نبود آن را پنهان کند، درفش ملی را به سینه چسبانید و بوسه خداحافظی بر آن زد و این عبارت را زمزمه کرد «با این بوسه من تمام همه شما را در آغوش گرفتم ...»

 

بسیاری از افرادی که از آلا، مسکو و آلسولیست در آنجا حضور داشتند هم به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و گریستند. کمی پس از این واقعه امپراطور با محافظین خود فرانسه را ترک کرد و در روز ۲۸ آوریل ۱۸۱۴ او سوار بر یک کشتی بریتانیایی شد که قرار بود او را به جزیره‌ (ایبا) و به تبعید ببرد، اما رفتن او برای مدتی طولانی نبود.

 

(ناپلئون که حاکم جدید (البا) شده بود به سرعت از این حکومت جدید و یا مقام امپراطوری جدید خودش در این جزیره کوچک در دریای مدیترانه خسته شد و طرحی برای به دست آوردن قدرت دوباره در فرانسه ریخت. ناپلئون کاملاً از نامحبوب بودن رژیم تازه حیات یافته در فرانسه با اطلاع بود. در روز اول مارس ۱۸۱۵ کمتر از یک سال از تبعید خودش در خاک فرانسه و در نزدیکی (کن) پیاده شد. ) دکتر نیال بار.

 

ظهور دوباره ناپلئون در فرانسه و پیشروی پیروزمندانه‌اش از شهر (نیس) تا پاریس یک افسانه شد. ناپلئون که همواره شخصیتی فرصت طلب بود با استعداد شگرف خود در واکنشی سریع به وقایع و موقعیت ها تصمیم گرفت در روز ۲۶ فوریه ۱۸۱۵ از جزیره به فرانسه بیاید تا آخرین شانس خود را بیازماید و آن چرا از آنِ خویش می‌دانست ابقاء سازد. زمانیکه ناپلئون به پیشروی در خاک کشورش ادامه می داد با گروهانی به سرکردگی "مارشال نِیر" روبرو شد که برای برخورد با او اعزام شده بود. او اکنون فرمانده کل (بوُدِن) بود. اما سربازان از تیراندازی به او سر باز زدند و این یکی از لحظه‌های مشهور زندگی او بوده است. او از گارد هزار نفری محافظ خود که به همراهش به جزیره (البا) رفته بودند فاصله گرفت و مقابل قشون رفته و کت خود را در ناحیه سینه باز نمود و گفت اگر می‌خواهید نظاره کنید و این صحنه بسیار هیجان انگیز و دیدنی بود. سربازان تفنگ‌های خود را بر زمین انداخته فریاد برآوردند «زندباد امپراطور قدرت»

 

سحر و جادوی او بسیار قدرتمند بود و این حرکت از همان لحظه به پیش قراولان او افزود و همچنان افزون‌تر شد و پیشروی او به سمت شمال و شهر پاریس به این ترتیب ادامه یافت. اما همانطور که پاسخ طرفداران ناپلئون محکم بود پاسخ دشمنان او هم همان اندازه محکم و قاطع می نمود در نشستی بی سابقه بریتانیا، اتریش، روسیه و پروس به اتفاق کامل توافقنامه‌ای جدید را علیه ناپلئون امضاء نمودند که بر اساس آن هیچ یک از کشورها اجازه مذاکره مستقل را با او نداشت. آنها نمی بایست به ناپلئون اعتماد کنند و از همه نباید فرصت بازسازی ماشین جنگی‌اش را به او بدهند او باید هرچه سریع تر با نیرویی کوبنده رویارو شود و تا زمانی که شکست قاطع و نهایی ناپلئون در صحنه کارزار به انجام نرسد صلح پایداری حصول نخواهد شد.

 

(ناپلئون درصدد اعلام صلح و آشتی با کشورهای اروپا برآمد اما آنها فریب این صلح را نخوردند و اساساً تمامی کشورهای مقتدر اروپا اعلام جنگ کردند. البته نه با کشور فرانسه بلکه با شخص ناپلئون، آنها معتقد بودند که باید اروپا را از شر چنین هیولایی نجات بدهند) دکتر نیال بار.


ناپلئون در مقابل این اتحاد عظیم که قصد نابودی قریب‌الوقوع او را داشت دریافت که راه دیگری جز جنگ و مبارزه ندارد، جنگی که "صد روزه" نام گرفت و به نبرد "واترلو" ختم شد. تا این زمان "ولنتاین" به اتفاق متحدین و نیروهای تشکیل شده از بریتانیا، بلژیک و هلند با ۱۰۰ هزار نیروی متبحر قصد داشت از طریق بروکسل به پاریس حمله ور شود. نیروی کمکی به فرماندهی "مارشال بلوهر" با ارتشی حدود ۱۱۰ هزار نفر از سربازان پروسی قصد حمله از شهر (لیژ) به‌ طرف (نَمُور) را داشتند. ناپلئون آن طور که اشاره می کرد همواره استراتژی محکمی به کار می گرفت که در جنگ "۱۰۰ روزه" چنین روشی را اتخاذ کرد.


(ناپلئون به این امر که در خاک فرانسه مشکلات بسیاری دارد کاملاً واقف بود، بنابراین تصمیم گرفت حمله‌ای برق آسا علیه دو ارتش متحد در بلژیک پیاده کند و حمله‌ای به "اتحاد ولینگ‌تون" با سپاه هلند، بلژیک و بلوهر به سرکردگی سپاه پروسی انجام داد) دکتر نیال بار.


"ولینگ‌تون" ژنرالی بسیار کارآمد بود و در میان افراد ارتش بسیار محبوب و به اضافه این او هرگز در جنگ های اسپانیا از فرانسه شکست نخورده بود. او در سن ۴۶ سالگی و هم سن ناپلئون بود اما از بیماری‌های متعددی که عارض امپراطور شده بود رنج نمی برد. با آنکه به شخصیتی خشک مشهور شده بود حقیقتاً به افراد خویش اهمیت می داد و خوب می دانست که زندگی یک به یک آنها نباید به خطر بیافتد و به دفعات با دیدن آمار زخمی ها به واقع اشک می ریخت. با تمام این تفاسیر ناپلئون با اعتماد به نفس کامل تصور می کرد "ولینگ‌تون" و "بلوهر" را شکست خواهد داد و با اطلاعاتی که به او رسیده بود می دانست به دلیل اختلافات سیاسی هر یک از کشورهای متحد ارتباطات نظامی مستقلی دارند، پس نقشه او عملی خواهد شد.

 

ارتش "ولینگ‌تون" تجهیزات خود را از طریق انگلستان و شهر (اوستن) حمل کرد و ارتش به پروسی "بلوهر" تجهیزات خود را از آلمان حمل می کرد. ناپلئون معتقد بود چنانچه به نقطه‌ای که دو ارتش به هم ملحق می شوند حمله کند می تواند تهدیدی برای آنها باشد و در نتیجه دو ارتش به سمت تجهیزات خود عقب نشینی خواهند کرد، به این ترتیب او می تواند راحت‌تر هر یک سپاه را به تنهایی محاصره کرده و هر یک را به نوبت شکست دهد. عملکرد او چنین بود که با ارتش خود به نوبت روی هر یک از دو ارتش تمرکز کرده و بدین طریق در نقطه‌ای حساس با برتری تعداد افراد ارتشش و تجمع آنها در یک محل آن ها را در نقطه ضعف قرار خواهد داد. این اعمال قدرت حیاتی برای فاصله و دور کردن دو ارتش، حساس ترین موقعیت جنگ چند روز آتی بود. پس از آغاز امیدوار کننده این حمله، مرکز اطلاعات ارتش به شدت مختل شد و تا روز هفدهم ژوئن هیچگونه اطلاعات استراتژی از سپاهیان دشمن به او نرسید.


(اتخاذ تصمیم برای موضع گیری در میان دو ارتش و جداسازی نیروهای "ولینگ‌تون" و "بلوهر" و شکست نهایی حریف منجر به نزاعی دوگانه در تاریخ ۱۶ ژوئن ۱۸۱۵ برای سپاه ناپلئون شد که در (کچوپرا) و (لینی) اتفاق افتاد و با اینکه فرماندهی "بلوهر" در منطقه (لینی) خیلی ضعیف بود اما شکست قطعی واقع نشد. در حالی که ناپلئون فکر می کرد که ارتش پروسی در حال عقب‌نشینی و به (لیِژ) بود و به سوی (راین) باز می‌گردد و "بلوهر" به قول خودش به "ولینگ‌تون" وفادار ماند و به طرف (ویبرا) پیشروی کرد و توانست ارتباط خودش را با "ولینگ‌تون" حفظ کند) دکتر نیال بار.

 

درست در همین زمان "ولینگ‌تون" تصمیم خطیری گرفت. او تصمیم گرفت در هجدهم ژوئن تا آخرین نفس در (واترلو) به جنگ ادامه دهد او با استناد به این که ارتش پروس در (وی‌ورا) بتواند همان روز خود را به کمکش برساند، حمله را آغاز نمود. ناپلئون بی خبر از آنکه پروسی ها بسیار نزدیک هستند هنوز معتقد بود آنها به عقب نشینی ادامه داده‌اند و با اطمینان به گفته های ژنرال "گروژی" همواره به امپراطور اطمینان می داد که ارتش پروس را از "ولینگ‌تون" دور نگاه خواهد داشت پیشروی می کرد.

 

طبق این شرایط ناپلئون تصمیم گرفت به سوی ارتش شکست ناپذیر "ولینگ‌تون" حمله کند و در صبحدم هجدهم ژوئن شخصاً آرایش نظامی ارتش خود را سرپرستی کرد با این اعتقاد که تنها کاری که باید بکند شکست ارتش "ولینگ‌تون" است و پس از آن آنقدر فرصت است که سپاه عقب نشسته پروس را منهدم کند.

 

(در شب هفدهم ژوئن "ولینگ تون" ارتش خودش را برای نبرد نهایی و حتی کشته شدن در منطقه (مونسانژون) در نزدیکی دهکده (واترلو) آماده کرد و در انتظار ارتش "بلوهر" برای تقویت قوا انتظار کشید و تنها به امید ارتش "بلوهر" بود که "ولینگ تون" بتواند از شکست نجات پیدا کند) دکتر رایان بار.


در ساعات اولیه نبرد و پیشروی دشمن به قلب ارتش فرانسه، اخبار شومی به امپراطور رسید. او برای اولین بار خبر دار شد نه تنها قوای پروس به طرف آلمان عقب نشینی نکرده اند بلکه توانسته اند ژنرال "کلوشی" را فریب داده و در صدد پیشروی با حمایت بریتانیایی‌ها برای حمله مستقیم به ارتش فرانسه هستند. در نتیجه ناپلئون مجبور شد تعداد زیادی از نیروهای ذخیره اش را برای حفاظت از رسته خود فرا خواند و این درست قبل از شروع نبرد بود. بدین شکل افراد او مجبور به تیراندازی مستقیم شدند.

 

نبرد (واترلو) به دلیل چند واقعه مهم مشهور شد از جمله یورش "اسکات گریز" که از "لیدی باتلرگ الهام می گرفته و دیگر حمله نیروهای سوار نظام فرانسه بود که به سرعت توسط نیروهای انگلیسی محاصره شده و با تنگ شدن حلقه محاصره با نبردی سخت و مرگبار درگیر شدند. شرایط در میان حلقه محاصره غیرقابل تحمل بود، دود غلیظ فضا را پر کرده و پشته‌هایی از کشته ها و مجروحین همه جا دیده می‌شد، آنها دیگر تاب مقاومت نداشتند، در ساعت چهار عصر نیروهای پروسی بالاخره به صحنه نبرد وارد شدند و تا ساعت ۵ عصر موفق به اشغال روستای (پلاسنوآر) در خاک فرانسه شدند سپس به انهدام کامل رسته‌های فرانسوی پرداختند.

 

شاید ناپلئون می توانست به راحتی در نبرد (واترلو) پیروز شود چون مارشال نیر بالاخره توانست با استفاده از نیروهای سواره نظام و پیاده نظام و توپخانه به دفعات حملاتی را ترتیب دهد و این حمله چند جانبه منجر به تلفات بسیاری در قلب ارتش انگلیس شد که طی یک روز نبرد سخت و مقاومت، بسیار ناتوان شده بودند و کم کم علائم تسلیم در آنها ظاهر می‌شد.


(آن روز ناپلئون به دفعات حملات پیاده‌نظام و سواره‌نظام را پیاده کرد تا بتواند خطوط ارتش "ولینگ‌تون" را به هم بزند. صبح روز حمله، ناپلئون گفته بود که نبرد (واترلو) برای من تفریح است و "ولینگ‌تون" ژنرال نالایقی است، ارتش بریتانیا خیلی ضعیف است اما در واقع او هم "ولینگ‌تون" و هم روحیه و قدرت ارتش متحد رو دست کم گرفته بود) دکتر نیال بار.

 
در این مخمصه و ناامیدی ژنرال "نیر" به ناپلئون ملتمسانه اصرار می کرد نیروهای تازه نفس گسیل دارد چون می دانست یک حمله بزرگ نهایی می‌تواند نبرد آن روز را پایان دهد. ناپلئون که هنوز از خستگی نبرد (پلاسنوآر) جان نگرفته بود یک نیم ساعت بسیار حساس را به تأخیر گذراند. او با استفاده بهینه از افراد سرسپرده‌اش توانست آرایشی از صفوف فشرده و متمرکز خود را به نمایش بگذارد در ساعت ۷ بعد از ظهر ناپلئون قشون گارد سلطنتی حمله را آغاز کرده‌، گارد قدیمی و از همه قدیمی‌تر در وسط خطوط حمله پیش می رفتند. در حالی رسته دوم و سوم که به گارد میانی موسوم بود به موانع بریتانیایی‌ها هجوم برد، آنها با مقاومت سخت از طرف گارد بریتانیا روبرو شدند و با چنان شلیک توپ و تفنگی روبرو شدند آنچه که در تصورشان نمی‌گنجید اتفاق افتاد هرگز تا آن زمان گارد سلطنتی این چنین مقابله‌ای بر خود ندیده بود. پس مجبور به ترک صحنه کارزار شد.

 

حس آغاز لحظه سرنوشت ساز در فضا پراکنده شد. ژنرال "ولینگ تون" شخصاً به فرماندهان اعلام می‌کرد اکنون زمان پیشروی است، اکنون زمان از آن شماست. درست در همان لحظه تمامی قوای بریتانیا در یک واحد یورش را آغاز کردند به نظر می رسید قدرت مقاومت فرانسوی ها ناگهان فرو ریخته است، آنچنانکه گارد سلطنتی عقب نشست و پیش بینی نمی کرد حمله تازه‌ای به رسته های فرانسوی آغاز می‌شد و فریادهای عقب‌نشینی افسران در میان سپاه می پیچید اما به سرعت جملاتی چون هر یک از نفرات در فکر نجات خود هستند به گوش رسید.

 

در یک آن روحیه سربازان فرانسوی در هم شکست گویی به یک باره جماعت جنگی فرانسه متوجه شدند. همه چیز پایان یافته و ماشین جنگی پر قدرت ارتش ناپلئون تبدیل به جمعیتی گریزان و فراری گشته، بیم و وحشت در میان ارتشیان پراکنده شد و آثار نظم و انضباط نظامی کاملاً محو گردید. تداوم نبرد نیروهای متحد بی رحمانه ادامه یافت و هزاران فرانسوی کشته و تعداد آنانی که قبلاً مجروح یا کشته شده بودند افزوده شد. شخص امپراطور برای حفظ جانش به حلقه فشرده ای که توسط گارد قدیم شکل داده بود پناه برد. آنگاه قادر نبود کالسکه را از میان فوج سربازان فرانسوی عبور دهد اجباراً سوار اسبش شد و با تعداد اندکی گاردیان محافظ، صحنه نبرد را ترک کرد. اکنون او خود نیز چهره های وحشت زده در میان دیگر نظامیان بود.


(آخرین کوشش ناپلئون برای به دست آوردن قدرت دوباره و بازسازی امپراطوری خودش با شکست روبرو شد) دکتر نیال بار.


او تعداد ۴۷ هزار کشته و مجروح از طرفین مخاصمه برجای گذاشت. این بار سران فاتح کشورهای متحد از اشتباه مجدد پرهیز کردند. آنها امپراتور را سوار بر یک کشتی جنگی دوباره به تبعیدگاهش فرستادند و این بار به جزیره دست نیافتنی (سنهلنا) در اقیانوس اطلس. او در آنجا بقیه روزهای عمرش را با یادآوری شکوه و جلال از دست‌رفته خویش گذراند و بارها در ذهنش افکاری چون اگر چنان می شد، چنانچه ژنرال "نِیر" موفق می شد و اگر ژنرال "گروشی" به موقع می رسید و یا اگر "بروشی" به طرف شرق بازمی‌گشت را تکرار کرد، این ها مطالبی بود که امپراطور در تبعیدگاه ابدی‌اش بارها و بارها با خود مرور می‌کرد. سرانجام زمانی که وضعیت بدنی و روحی او به ضعف گرایید او دیگر امپراطوری مغرور نبود.

 

پژوهش و گردآوری: رحمان حسینعلیزاده