معرفی اثر "ویلیام زوراش" در موزه جهان نما

بدون عنوان نام هنرمند: ویلیام زوراش (1966-1887) برنز محل نمایش: موزه جهان نما

بدون عنوان
نام هنرمند: ویلیام زوراش (1966-1887)
برنز
محل نمایش: موزه جهان نما

 

- زندگینامه هنرمند

 

نام هنرمند: ویلیام زوراش

شهرت: زوراش سماوویچ  (ویلیام فینکلشتاین)

محل تولد: یوروبرگ، لیتوانی (1889)

محل فوت: شهر بث، ماین (1966)

محل فعالیت: نیویورک، ماساچوست

ملیت ها: آمریکایی

   

 

"زوراش ساموویچ" در یوربریک (در حال حاضر جوربرکاس)، لیتوانی در سال 1889 به دنیا آمد. هنگامی که کودک بود، خانواده وی به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کردند و در سال 1891 در کلیولند مستقر شدند و نام خانوادگی خود را به (فینکلشتاین ) Finkelstein  تغییر دادند.

 

در "مدرسه گرامر"، زوراش هنگامی که معلمش نام او را به "ویلیام" لقب داد، دستخوش تحول دیگری شد. والدین زوراش برای تأمین خورد و خوراک ده فرزند خود سخت در تلاش بودند. وی هنگامی که به سن نوجوانی رسید، ضمن گذراندن کلاس های شبانه در "مدرسه هنری کلیولند"، برای کار در یک شرکت لیتوگرافی تجاری، مدرسه را ترک کرد. 

 

از سال 1905 تا 1908 او در مدرسه نقاشی و دانشکده هنر کلیولند به ادامه تحصیل پرداخت، سپس دو سال را در آکادمی ملی طراحی در نیویورک گذراند. در دسامبر سال 1910 وی به فرانسه رفت و زمانیکه قصد داشت شغل خود را به عنوان یک نقاش آکادمیک دنبال کند، مارگریت تامپسون، همسر آینده وی، او را با نقاشی پیشرو و مدرن در تالارهای پاریس آشنا کرد. نقاشی های زوراش در دهه دوم این قرن نشان از شیفتگی وی با فوویسم[1] و ​​کوبیسم [2] دارد اما پس از طی ده سال ارائه آثار خلاقانه و غیرمعمول، شور و شوق او به تدریج  از بین رفت و در سال 1922 به  مجسمه سازی روی آورد.

 

حکاکی های سنگی و چوبی زوراش و آثار او بر روی گچ و سفال به این سبک و سیاق ریشه در هنر مصری، یونانی و تا حدی در هنر بدوی دارد. اعضای خانواده وی نیز مانند خانواده های معمولی مکرراً سوژه آثار وی بودند و همچنین حیوانات خانگی.

 

بیشتر هنر زوراش به بررسی تفاوت های ظریف احساسات و عواطف انسانی می پردازد. وی در طول زندگی بسیار موفقیت آمیز خود، کارهای هنری بسیاری از جمله "مجسمه روح رقص"را در تالار رادیوسیتی شهر به نمایش گذاشت. 

 

زوراش نقاش با استعدادی بود، اما سبک او دانشگاهی ماند. تامپسون به او کمک کرد تا دید هنری خود را پیدا کند. در سال 1911، زوراش در نمایشگاه پاییز شرکت کرد و سال بعد، این زوج به ایالات متحده بازگشتند و ازدواج کردند. آنها در دهکده "گرینویچ" نیویورک اقامت گزیدند و در آنجا به دلیل اینکه هیچکدام از این هنرمندان نمایشگاه یا گالری نداشتند، در خانه خود نمایشگاه های متعددی را برگزار کردند که آن را "استودیوی زوراش" نامیدند.

 

(1) در سال 1913 ، وی دو اثر را در نمایشگاه تسلیحات به نمایش گذاشت. اگرچه زوراش هم درطراحی و هم در نقاشی آموزش دیده بود، اما خود به عنوان یک مجسمه ساز خودآموخته بود. وی به همراه همسرش مارگریت، جزو معدود هنرمندان پیشرو و جدی بودند که با آثاری که در نمایشگاه مشهور 1913 به نمایش گداشتند صحنه هنر نیویورک را متحول کردند. وی به عنوان بنیانگذار جنبش اولیه مدرنیسم آمریکایی مورد توجه قرار گرفت.

 

در سال 1917 ، به آزمایش تکنیک حکاکی مستقیم برروی چوب پرداخت. چهار سال بعد، او حکاکی بر روی سنگ را نیز به تجربیات خود افزود. در سال  1922 ، زوراش نقاشی با رنگ روغن را رها کرد اما در حالی که همچنان به یافتن راهی برای نشان دادن خود به عنوان یک مجسمه ساز ادامه می داد متعهد به نقاشی با آبرنگ نیز باقی ماند.

 

طبیعت به عنوان الهام بخش آثار  مجسمه سازی وی عمل کرده است و خروجی آثار وی نمادی احساسی از  فیگورهای زنانه و چهره های زیبا و باوقار سنگی تحت تأثیر کلاسیک گرایی یونان و همچنین مجسمه سازی از آسیا، اقیانوس آرام و آفریقا است.

  

نقاشی های رنگ روغنی اولیه او از نظر مفهوم جسورانه بودند نقاشی های آبرنگ وی عشق او به روستا را به تصویر کشیده اند: پالتی رنگارنگ از یک روستای ساحلی در "نیوانگلند" که در برابر تپه های پوشیده از کاج قرار دارد یا یک قایق صید خرچنگ که راه آرام خود را به "خلیج کنبک" باز می کند.

 

طبیعت به عنوان نیرویی الهام بخش در زمینه مجسمه سازی، در حکاکی های سنگ مرمر، ریخته گری گرانیتی یا برنزی وی مورد استفاده قرار گرفته است. ویلیام زوراش یکی از اولین هنرمندانی است که در ایالات متحده از تکنیک مجسمه سازی به صورت حکاکی مستقیم استفاده می کند.

    مجسمه معروف مادر و فرزند – 1918

 

 

وی به همراه "ادیت هالپرت" به طور مرتب در گالری مرکز شهر نمایشگاه می گذاشت و تا اواخر دهه 1920 تلاش نمود تا هنر خود را به عنوان اثر ملی به نمایش بگذارد. در سال 1921 ، در آکادمی هنرهای زیبای پنسیلوانیا نخستین نمایشگاه خود را از چهار نمایشگاه انفرادی برگزار کرد و در سال 1929 ، او سی سال فعالیت تدریس را در لیگ دانشجویان هنر آغاز نمود.

 

در سال 1946 او به عنوان یکی از اعضای بنیانگذار انجمن صنفی مجسمه سازان، از مدرسه نقاشی و مجسمه سازی Skowhegan بازدید نمود و همه ساله تا زمان مرگ، ارتباط خود را با آن مدرسه همچنان حفظ نمود.

 

(2) وی چندین نقاشی دیواری عمومی در دفاتر پست ایالات متحده و سایت های دارای مجسمه خاص ایجاد کرده، از جمله در سال 1932 "روح رقص" را در تالار موسیقی رادیوسیتی در مرکز راکفلر و "دونده برنز المپیک" در Kiener Plaza.

 

او در سنت لوئیس ، "قدرت بشری" را با استفاده از یک تکه چوب ساج حکاکی شده در به نمایش گذاشت.

 

هنر زوراش در طول زندگی و پس از مرگ وی مورد تجلیل قرار گرفت. در سال 1931 ، اثر "مادر و فرزند" وی برنده "جایزه لوگان" مؤسسه هنری شیکاگو شد. همچنین در سال 1950 ، اتحادیه دانشجویان هنر، از وی با برپایی یک نمایشگاه گذشته نگر تجلیل نمود.

 

نه سال بعد، موزه هنر آمریکایی ویتنی نمایشگاهی از آثار زوراش برپا کرد. در سال 1968 ، دو سال پس از مرگ وی و یک سال پس از انتشار زندگینامه وی با نام ، "Art Is My Life "هنر زندگی من است "، موزه بروکلین نمایشگاهی بزرگ از آثار او را برپا نمود. . پس از آن، موزه هنر پورتلند از مارگریت و ویلیام زوراش به عنوان: "توازن ها و تضادها" یاد نمود.

 

کارهای او را می توان در مجموعه های عمومی بی شماری در سراسر ایالات متحده آمریکا از جمله مؤسسه هنری شیکاگو، موزه هنر بروکلین، موزه هنر متروپولیتن، موزه هنر اسمیتسونیان آمریکا و موزه هنر آمریکایی ویتنی مشاهده نمود.

 

سخنانی از هنرمند

"چیزهایی وجود دارد که انسان از روی عشقی خالص به آنها شکل و رنگ می دهد و آنها در احوال و خیال آرام لحظه ها شکل می گیرند. این چیزها، نقاشی های آبرنگ من هستند.

 

"از آن پس، این تصورات من هستند که در صخره ها زندانی شده اند و چشم اندازهای عمیقی که در روح یک انسان وجود دارد – خلق آثاری که انسان در جستجوی آهنگ های موزون درونی طبیعت و زندگی انجام می دهد همچون سفر به نقاطی ناشناخته که انسان می تواند فقط به درک نکات ظریف عرفانی که به طور ناخودآگاه ما را احاطه کرده اند، دست یابد. در خلق اثر هنری درد و رنج بسیاری وجود دارد. نیرویی قدرتمند و بی رحم که باعث خلق یک اثر می شود این مجسمه من است. نوعی دیدگاه درونی است. این حال روحی است که محدودیت زمانی ندارد.  این عشقی است که به شدت نیازمند آن است که هنرمند آن را به بشریت بازگرداند ؛ زیرا عشق نه تنها به دست آوردنی بلکه بخشیدنی است."

 

بخشی از کتاب "هنر زندگی من است" اثر ویلیام زوراش ، شرکت انتشارات جهان 1967- صفحه 167

 

 



[1] فوویسم )ددگری:( اهمیت آن درترکیب برخی جنبه های صوری نقاشی پست امپرسیونیسم ودر بهره گیری جسورانه از رنگ ناب آزادسازی رنگ از کارکرد توصیفی محض و تأکید بر ارزشهای تزئینی و بیانی آن بود. واکنشی بود در برابر ویژگی –مستندگونه امپرسیونیسم. آنان تأکید پیشین نقاشان بر خودانگیختی و باور داشتن به تصویر ایجاد شده بر شبکه چشم را به کناری نهادند و در عوض به سادگی فرم و نظام بندی بیانی و غالباً شدت رنگی (با استفاده زمخت و جسورانه از رنگ (تأکید کردند و از تقلید طبیعت اجتناب جستند. فوویسم ها نخستین هنرمندانی بودند که به هنر قبایل دورافتاده نظرکردند. ویژگی این سبک استفاده از رنگ های خالص و تابناک است که به گونه ای مستقیم و پرخاشگرانه به کار گرفته می شوند.

 

[2] کوبیسم: به دو نوع کوبیسم تحلیلی و کوبیسم ترکیبی تقسیم می شود. کارهای پیش از 1912 را کوبیسم تحلیلی و پس از آن را کوبیسم ترکیبی می نامند.

 

 

پژوهش و گردآوری: شقایق شفاعت دوست