نمایشگاه مجازی روایت تصنیف های انقلاب اسلامی همزمان با دهه مبارک فجر؛
روایت سرود کاروان شهید

تصنیف کاروان شهید آهنگساز: زنده یاد محمدرضا لطفی خواننده: شهرام ناظری، زنده یاد محمدرضا شجریان شعر: محمد ذکایی

تصنیف کاروان شهید

آهنگساز: زنده یاد محمدرضا لطفی

خواننده: شهرام ناظری، زنده یاد محمدرضا شجریان

شعر: محمد ذکایی

 

هومن ذکایی سراینده شعر این تصنیف، جریان ساخت آن را این گونه روایت می کند:

 فکر می‌کنم تابستان 59 خورشیدی بود که به لطف معرفی استاد «شهرام ناظری» با استاد «محمدرضا لطفی» و دیگر هنرمندان کانون فرهنگی- هنری «چاووش» آشنا شدم. آن‌روزها آقایان لطفی و ناظری روی شعر «باز شوق یوسفم دامن گرفت / پیر ما را بوی پیراهن گرفت» اثر استاد «سایه» کار می‌کردند و قرار بود برای تصنیف آن مجموعه که بعدها «چاووش» شماره هشت نام گرفت ترانه‌ای سروده شود، که قرعه فال به نام من خورد.

 

آقای لطفی در این‌باره با من صحبت کردند و نوار آهنگی را در اختیارم قرار دادند تا روی ملودی آن ترانه‌ای بگویم. بارهای بار، آن نوار را گوش دادم و با خود زمزمه کردم تا به قول معروف شعر خودش بیاید. روزی از روزها که از میدان هفت‌تیر می‌گذشتم، جماعت بسیاری را دیدم که شهیدان وطن را که در جنگ کشته شده بودند، تشییع می‌کردند.

 

 احساس عجیبی دست داد و همان‌جا از خاطرم گذشت: «می‌گذرد کاروان / روی گل ارغوان / قافله‌سالار آن / سرو شهید جوان» آن را روی تکه کاغذی نوشتم که شد سرآغاز ترانه “کاروان شهید” و چند روز طول کشید تا شعر را تمام کردم. آری شعر “کاروان شهید” در ستایش و بزرگداشت شهیدان و جانبازان وطن سروده شد. درود به روان پاکشان باد.

 

پس از مرور و اصلاحات نهایی، آقای لطفی این شعر و آهنگ را خودشان برای تصویب به اداره رادیو بردند که تصویب هم شد. پس از آن هم نوارش به بازار آمد که دربردارنده صدای شهرام ناظری بود.

 

روزی در دفتر چاووش از آقای لطفی شنیدم که می‌گوید نمی‌دانم چرا آهنگ “کاروان شهید” از رادیو پخش نمی‌شود، این کار را که تصویب کرده‌اند. گفتم آقای لطفی اجازه بدهید ماجرایی را برای شما تعریف کنم، شاید بی ارتباط با این موضوع نباشد: چندی پیش رفته بودم میدان ارگ، اداره رادیو. با مسئول محترم شعر و ترانه جناب سبزه‌واری صحبت می‌کردم و پرسیدم علت تصویب‌نشدن یکی از ترانه‌های من چیست که ایشان دلایلی را عنوان کردند که من از بیان آنها می‌گذرم.

 

وقتی صحبت‌های ایشان تمام شد من گفتم لطفاً آنقدر سخت‌گیری نکنید و روی اسم‌ها حساسیت نشان ندهید، ایشان از حرفم قدری مکدر شدند ولی با لحن دوستانه‌ای گفتند حساسیتی درکار نیست، من چند روز پیش شعری را تصویب کردم که اصلا شاعرش را نمی‌شناختم، پرسیدم شعر از چه کسی بود و ایشان گفتند از شخصی به نام هومن و من گفتم هومن خود من هستم.

 

باری، این ماجرا را که برای آقای لطفی تعریف کردم ایشان رفتند اداره رادیو. چند روز بعد که دیداری دست داد پرسیدم آقای لطفی از “کاروان شهید” چه خبر؟ گفتند به مسئول مربوطه در اداره رادیو گفتم لطفاً دستور بدهید پرونده این شعر و آهنگ را بیاورند تا ببینیم دلیل پخش‌نشدنش چیست، که آوردند و من دیدم در زیر شعر “کاروان شهید” که قبلا تصویب شده بود، نوشته شده است: «این شهید از ما نیست، پخش نشود.»

 

کاروان شهید، تصنیفی است که در سال های ابتدایی دهه شصت (سال 1360) در قالب آلبوم چاووش 4 به بازار موسیقی عرضه شد. لطفی در مجموعه نوشته های خود درباره سرگذشت چاووش آورده که سعی می‌کرد هر ساله یک اثر را برای سالگرد انقلاب انتشار دهد و چاووش 8 برای سال سوم انقلاب بود که تنظیم و منتشر شد.

 

در بروشور این آلبوم هم تاریخ ضبط تابستان 1359 ذکر شده است، اما با توصیفی که شهرام ناظری از دلیل ساخته شدن تصنیف “کاروان شهید” ارائه می‌کند، تصنیف این آلبوم باید ماه‌های بعد ضبط شده باشد، چراکه انگیزه ساخت این تصنیف رخدادی بود که برای یکی از دوستان نزدیک ناظری در منطقه مرزی کرمانشاه اتفاق افتاد که به شهادت او منجر شد.

 

تصنیف را محمدرضا لطفی در آلبوم چاووش هشت در نغمه شوشتری ساخت و به دلیل صدای سحرانگیز ناظری و احساس پرشور نهفته در این اثر، به یکی از آثار ماندگار زمان جنگ تبدیل شد.

 

ماجرای ساخته شدن این تصنیف باز می‌گردد به خاطره‌ای که استاد ناظری تعریف کرده است  از دوستی با یکی از قوم‌و‌خویش‌های خود. او گفت با این قوم‌و‌خویش که در ژاندارمری مرزی منطقه کرمانشاه خدمت می‌کرد، رفیق گرمابه و گلستان بود و روزی به او خبر دادند که او تیر خورده است.

 

استاد ناظری که چند مدتی هم با گروه خود در جبهه‌ها و برای روحیه بخشی به رزمندگان اجرای برنامه داشت، آشفته‌حال به کرمانشاه می‌رود و خود تعریف می‌کند که وقتی زیر جنازه دوست و یار دیرینش قرار می‌گیرد و هنگام تشییع این پیکر، بی‌اختیار این ملودی به ذهن او می‌نشیند و در حالی که اشک فراق، پهنای صورتش را گرفته بود، ‌فضای کار به ذهنش می‌آید و در تهران حالت خود را با استاد هوشنگ ابتهاج (سایه) و آقای لطفی در میان می‌نهد و نتیجه می‌شود یکی از ماندگارترین تصانیف موسیقی ایرانی که هنوز هم شنیدن این اثر 6 دقیقه‌ای، احوالات آدمی را دگرگون می‌کند.

 

 

پژوهشگر: امید انارکی با همکاری مهناز اسدی