روایت داستان شیخ صنعان و دختر ترسا از زبان حجاری موجود در کاخ صاحبقرانیه

حجاری از تزئینات به جای مانده از دوران ناصرالدین شاه قاجار حکایت "شیخ صنعان و دختر ترسا" هنرمند: استاد محمدابراهیم معمار باشی (معمار کاخ صاحبقرانیه) محل: حوضخانه کاخ صاحبقرانیه (شاه نشین شمالی)

حجاری از تزئینات به جای مانده از دوران ناصرالدین شاه قاجار

حکایت "شیخ صنعان و دختر ترسا"

هنرمند: استاد محمدابراهیم معمار باشی (معمار کاخ صاحبقرانیه)

محل: حوضخانه کاخ صاحبقرانیه (شاه نشین شمالی)

 

دیوان اشعار "منطق الطیر" یا مقامات الطیور، منظومه ای است از عطار نیشابوری که به زبان فارسی و در قالب مثنوی سروده شده است. کار سرودن این مثنوی در قرن ششم ه.ق برابر ۱۱۷۷ میلادی پایان یافته است. این مثنوی که ۴۴۵۸ بیت دارد، از مثنوی های تمثیلی عرفان اسلامی به شمار می آید.

 

یکی از داستان های منطق الطیر عطار حکایت «شیخ صنعان و دختر ترسا» است که حکایت عاشق شدن پیر زاهد و متشرع و صوفی مسلک است که در جوار بیت الحرام، صاحب مریدان بسیار بوده و تمام واجبات دینی و شرعی را انجام داده و صاحب کرامات معنوی بوده است. زاهد پیر، چند شب پیاپی در خواب می بیند که از مکه به روم رفته و بر بتی، مدام سجده می کند.

 

پس از تکرار این خواب در شب های متوالی وی تصمیم می گیرد تا به ندای درون گوش داده و به دیار روم سفر کند. جمع کثیری از مریدان وی (به روایت عطار ۴۰۰ مرید) نیز همراه وی راهی دیار روم می شوند. در آن دیار، شیخ روزها بر گِرد شهر می گشته تا سرانجام روزی نظرش بر دختری ترسا و بسیار زیبا افتاده و عاشق او می شود. عشق دختر ترسا، عقل شیخ را می برد.

 

شیخ راهی خانه دختر ترسا می شود و پند و نصیحت یاران را نیز نمی پذیرد. دختر ترسا از عشق شیخ آگاه می شود. سرانجام در برابر نیاز شیخ چهار شرط برای وصال قرار می دهد: سجده بر بت، خمر نوشی، ترک مسلمانی و سوزاندن قرآن.شیخ عاشق، نوشیدن خمر را می پذیرد و آن سه دیگر را، نه. اما پس از نوشیدن خمر و در حال مستی، سه شرط دیگر را نیز اجابت می کند و زنار می بندد.

 

یاران که تحمل این خفت و رسوایی را نداشتند معتکف می شوند و چهل شب به دعا پرداخته و با تضرع و زاری از خدا طلب نجات شیخ را می کنند. در شب چهلم یکی از مریدان شیخ، پیامبر اسلام (ص) را در خواب می بیند که به او بشارت رهایی شیخ را می دهد و شیخ را می بینند که زنار بریده و از نو مسلمان شده و توبه کرده است.

 

دختر ترسا نیز شب در خواب می بیند که او را به سوی شیخ می خوانند که دین او را اختیار کند. احوالش دگرگون می شود دیوانه وار سر به بیابان، در پی شیخ می گذارد. دختر به دست شیخ اسلام می آورد و چون طاقت فراق از حق را نداشته در دامان شیخ جان بر سر ایمان خود می نهد و جان به جان آفرین تسلیم می کند.

 

 

 

 

 

گردآوری: پروانه اسکاش- مریم ذهبی