مجموعه فرهنگی تاریخی نیاوران

مجموعه فرهنگی تاریخی نیاوران

Niavaran Cultural Historic Complex

مجموعه فرهنگی تاریخی نیاوران

مجموعه فرهنگی تاریخی نیاوران

Niavaran Cultural Historic Complex

به مناسبت هفته دولت؛ دولت، مردم و همگرایی

موانع ساختاری مشارکت فرهنگی با توجه به تاریخ ایران

شنبه 4 شهريور 1396 - 09:52
مشارکت در ایران در طول دوره های تاریخی ایران دارای فراز و نشیب بوده است. بررسی این دوره تاریخی مشارکت در ایران بسیار مهم برای رسیدن به یک وضعیت جامع درباره مشارکت در ایران بسیار ضروری است.

مشارکت در ایران در طول دوره های تاریخی ایران دارای فراز و نشیب بوده است. بررسی این دوره تاریخی مشارکت در ایران بسیار مهم برای رسیدن به یک وضعیت جامع درباره مشارکت در ایران بسیار ضروری است.

 

از طرف دیگر، ایران از اول بنای سیاسی خود، حکومتی مجمع الاقوام داشته است. به همین دلیل به عنوان اولین حکومت جهان دارای مشارکت بین دولت و ملت بوده است. حکومت هخامنشی و قبل از آن مادها مظهر چنین مشارکتی بوده اند. این حکومت در منطقه، شاهی داشته است که از میان منطقه انتخاب می شده است و سپس شاه ساسانیان یا شاهنشاه بر کل کشور به عنوان مظهر قدرت بخشی، عمل می کرده است.

 

پس مصداق بزرگ مشارکت تمامی اقوام در ایران قبل از اسلام را داشته است و این نکته را می رساند که تهدید خارجی کم شده و مشارکت عمومی جای خود را به علت گستردگی دولت و کشور، ملت و قدرت حکومتی بالا، امنیت خارجی بسیار وجود داشته است، به تناسب آن مشارکت عمومی نیز اوج گرفته ولی چون یک حالت هرمنوتیکی فرهنگی در حکومت های فوق نیز وجود داشته است از نظر درونی نیز دارای مشارکت می شود چرا که این حکومت اولین سال های حکومت در ایران بودند. این اقوام برای تأسیس حکومت همکاری بسیار داشته اند، ولی از این رو که جایی برای رقابت های قدرتی به وجود نیامد، تا یک حافظه تاریخی شکل گیرد، کماکان مشارکت حکومتی وجود داشت.

 

ولی حکومت هخامنشیان به وسیله یک تهدید خارجی و سپس یه علت جنگ از بین رفت. پس ازآن اسکندر و جانشینان او در ایران حکومت کردند و فرهنگ هلنی و یونانی بر ایران تحمیل شد، به طوری که هویت ایرانی دارای نواقصی شده بود و با آن که یونانیان سعی بر حفظ تنوع فرهنگی خود و ایرانی داشتند، ولی سعی می کردند که با تلفیقی از فرهنگ خود و ایرانی (مثل زبان فارسی و یونانی) یک نوع مشارکت بین حکومت و ملت به وجود آورند. ولی در نهایت به علت فرهنگ ایرانی قوی و مستقل، حکومت ساسانیان به وجود آمد که مشارکت ایرانی را به حداقل رساند؛ به علت آن که حکومت ساسانی خواست تهدیدهای فرهنگی ناشی از کار فرهنگی یونانی و هلنی ما را از بین ببرد و از طرف دیگر تهدید رومی ها از نظر نظامی و هم از نظر فرهنگی سخت متوجه دولت ساسانی بود. از نظر نظامی سعی در حمله و تصرف بین النهرین و سوریه و... بود و از نظر فرهنگی دولت ساسانی با نفوذ شدید مسیحیت توسط کلیساهای رومی رو به رو بود به همین دلیل دولت ساسانی به فکر آوردن دین زرتشت به عنوان دین رسمی کشور برای از بین بردن آثار یونانی ها و سپس مقابله با نفوذ مسیحیت و سپس انسجام درونی در مقابله با روم افتاد، به طوری که برخی مورخین مثل "ریچارد فرای" می گویند که اگر زرتشت دین رسمی نشده بود، ایرانیان مسیحی می شدند و دوباره زیر نفوذ بر فرهنگ رومی ها واقع می شدند، چرا که کلیسای مرکزی در روم واقع شده بود و به همین دلیل استقلال ایران باز به خطر می افتاد.

 

پس دین رسمی زرتشت و در ساختار اداری آمدن سازمان دینی زرتشت به اضافه انسجام شدید طبقات اجتماعی در ایران که در اثر تهدید خارجی به وجود آمده بود، سبب عدم مشارکت ملت و دولت در ایران شد و در مرحله بعدی دولت ساسانی به خاطر ظلم به مردم علی رغم آن همه عظمت، با حمله خارجی ها در هم شکست پس تهدیدهای متوالی در ایران سبب انسجام درونی ساختار اجتماعی و معرفتی و سپس سخت شدن ساختاری می انجامد که مشارکت را بسیار کم می کند و رمز رشد و توسعه هخامنشیان و الگو شدن مشارکت برای جهانیان هم همین بود و الگو شدن ساختار طبقاتی بسته برای ساسانیان نیز ناشی از همین نکته بود. این وضعیت تا قبل از اسلام بود ولی بعد از اسلام مسائلی رخ داد که انگیزه مشارکت دستخوش تغییرات بسیار شد که بررسی آن نیز ما را به موانع و محدویت ساختاری مشارکت هدایت خواهد کرد. ایران با ورود اسلام از طریق ورود اعراب دچار گسل های ساختاری عظیمی شد که تا به حال خوب بررسی نشده است و همین گسل های ساختاری بود که مشارکت را در ایران قابل تحقق نمی ساخت.

 

ایران که از آغاز تا زمان ورود اعراب مسلمان دارای یک حکومت مدنی و تا حدی شهری بود دچار حکومت قبیلگی شد یعنی اینکه خلیفه در مدینه و امیر در محل های مورد حکومت بود و این حاکمان همه ریشه های قبیلگی داشتند. خصوصاً که در دوره بعد از خلفای راشدین و در دوره بنی امیه این روحیه قبیلگی اوج گرفت و در ضمن این روحیه قبیلگی باعث عرب گرایی و تحقیر دیگر ملل تحت سلطه خود می شد و چون سیستم حکومت به صورت خلیفه گری اداره می شد این نظام سیاسی کوچکترین حق خود مختاری به حکومت های محلی را نمی داد. پس این قومیت گرایی حاکم و در ضمن نظام سیاسی بسته سبب عدم مشارکت ایرانی ها شده است و تسلط بیگانه بر کشور آن هم از نوع تسلط بسته نه مثل اسکندر و یونانی ها سبب عدم مشارکت در جامعه ایرانی می باشد.

 

ولی در دوران بنی عباس که خود ایرانی ها در آمدن این حکومت دخالت داشتند، مشارکت ایرانی ها اوج گرفت و نخست به این دلیل بود که با آن که حکومت بنی عباس یک حکومت قومی بود ولی تعصب قومی خود را رها کرد و در سیستم حکومتی خود تا حد وزیر از قومیت های دیگر نیز دعوت کردند و آنها را در قدرت مشارکت دادند و در قسمت نظامی نیز ترک های آسیای میانه در حکومت مشارکت دارند با آن که ترک های تازه مسلمان نیز بودند.

 

همین امر نیز سبب تمدن سازی بنی عباس شد، که به قول یکی از نویسندگان اجزاء تشکیل دهنده تمدن اسلامی که به وسیله مشارکت اقوام در حکومت بنی عباس به وجود آمد خیالش هندی، بازویش ترکی، فکرش ایرانی و زبانش عربی بود.

 

ولی این مشارکت دارای اسلوب درستی نبود که سبب ادامه آن شود بلکه سبب بازیچه شدن حکومت در دست اقوام خصوصاً قوم ترک شد صبح خلیفه را نصب می کردند و ظهر آن را خلع می کردند و در نهایت کشور دچار تزلزل های بسیار شد و از هم پاشیدگی سرنوشت نهایی آن را رقم زد از طرفی دیگر حکومت بنی عباس در نیمه های راه بود که دست به خود مختاری حکومت های محلی زد ولی چون اسلوب های خود مختاری و مشارکت در قدرت بر اساس درستی نبود برخورد نادرست یک حکومت محلی با یک قوم مغول که ترک نیز بودند (یعنی خوارزمشاهیان که خود ترک بودند) حتی خود حکومت مرکزی را از بین برد و بنایی آغاز شد که مشارکت در یک سطح کلی نیز از دست رفت. قوم مغول که آمد بنیانگذار یک نظام جدید بود که تا زمان حکومت پهلوی ادامه داشت (همان سلسه حکومت های متوالی اقوام مختلف ترک). بحران هایی که این اقوام ترک به وجود می آوردند، مشارکت را بی معنا می ساخت چون در بحران مشارکت بی معناست، بایستی استوانه ای باشد که حول آن مشارکت صورت گیرد اگر این استوانه یا یک نظام سیاسی، مستقر باشد، بحث مشارکت می تواند موضوعیت پیدا کند و این مسئله بعد از مغول معنا نداشت چون سیستم مغول یک نظام خان و مالک و رعیتی راه انداخت و چون خودشان خان و رعیت بودند، نظام اقتصادی _سیاسی و فرهنگی ایران را نیز ارباب و رعیتی کردند. خان بزرگ پادشاه بود و خان های دیگرکه رؤسای تیره و طایفه ها بودند، در ایلات مستقر می شدند و حکومت آن ایلات را در دست می گرفتند. حال اگر یکی از این ها قوی می شد، علیه حکومت مرکزی قیام می کرد و حکومت مرکزی را در این منطقه تضعیف می کرد و حتی جلوتر می رفت و حکومت مرکزی را در کل کشور متزلزل و نابود می کرد  خودش حکومت مرکزی را به عهده می گرفت.

 

این وضعیت تا حکومت صفویه ادامه داشت. حکومت صفویه باز ادامه حکومت یک قوم ترک می باشد ولی با پذیرفتن شیعه به عنوان منشاء وحدت سعی در رسیدن به مشارکت حول این مذهب کرد و به وسیله تشیع نظام پاره پاره شده، از زمان مغول وحتی تا اواخر آن حکومت بنی عباس را تشکل و انسجام بخشید تا بتواند مشارکت عمومی را به وجود آورد. حتی سعی کرد که فرامنطقه ای عمل کند و از شیعیان دیگر جاها نیز به عنوان وحدت منطقه ای و مشارکت منطقه ای مثل ارتباط با جبل عامل لبنان و مهاجرت علمای آن جا به ایران مدد جست. ولی بالاخره یک قوم آن هم یک قوم ترک حکومت می کرد به همین دلیل، مشارکت عمومی محقق نشد و با حرکت یک جمعیت کوچک غیرانسجام یافته یعنی محمود خان مغول در هم شکسته شد و محمود خان بدون هیچ مقاومتی به پشت دیوار اصفهان، پایتخت آن زمان حکومت رسید. با آن که قومیت های بسیاری در مسیر بودند که هیچ مقاومتی از خود نشان ندادند و این به دلیل وادادگی ساختاری اقوام در ایران بوده است چرا که مشارکت بین اقوامی محقق نشده بود. ولی محور وحدت بخش صفویه که همان تشیع با هویت ترکی-تصوفی بود، ادامه پیدا کرد و با گذر از دولت های موقت زندیه و افشاریه در دوره قبل از آن به یک قوم ترک دیگر یعنی قاجار رسید.

 

قاجار به محصول صفویه در وحدت ملی رسید و از آن استفاده کرد تا آن جا که تولید وحدت ملی و مشارکت را ایجاد کند.  به همین دلیل از دوران قاجاریه استبداد وحشتناکی حاکم شد، که حول و حوش خاندان قاجار شکل گرفته بود و با هرگونه ناهمرنگی برخورد می کردند. اوج گرفتن استبداد و قومیت گرای قاجار و غیر مشارکتی بودن نظام فرهنگی _ سیاسی و حتی اقتصادی سبب پیدا شدن نهضت مشروطه در ایران شد.

 

نهضت مشروطه و پیدایش نفت منجر به حکومت پهلوی شد. غیرقومیتی شدن حکومت ایران بعد از نهضت مشروطه باعث یک نهضت دولت گرای مشروطه طلب مشروع گرا و مشارکت جو بود و این امر سبب نفی دولت قومیت گرای قاجاریه بود که حکومت پهلوی غیرقومیت گرا و ایران گرا به وجود آمد. به همین دلیل در این دوره بود که ملیت ایرانی اوج گرفت و حتی برخورد با قوم ترک در ایران اوج گرفت چون احساس می شد که ایرانی گرایی با تمایل به ترک ها جور در نمی آید، ولی نفت که در اقتصاد ایران وارد شد دولت تمرکزگرایی غیر قومی به وجود آمد که سبب تمامیت ارضی بدون مشارکت فرآیند های توسعه آمرانه از طرف دولت مرکزی در کل ایران به انجام رسد، یعنی اینکه توسعه غیربومی بلکه با الگویی از تجددجویی و اجرای آن با شدت و قدرت در کل ایران با یک نظام واحد، انجام می گرفت. به همین دلیل اولین جایی که توسعه انجام می پذیرفت، مرکز پایتخت بود. این تمرکزگرایی سبب خرد شدن قومیت ها و حتی سنت ایرانی به تمام معنا می شد، چون در شهرهای بزرگ این سنت ها بی معنا می شوند.

 

فشار بی حد برای قومیت زدایی و بلکه بی هویت کردن ایرانی (چون ایران و فرهنگ آن یعنی قومیت های آن ) سبب انقلاب سنت گرای مشارکت جوی ایران شد. به این دلیل یعنی سنت گرایی مشارکت جو به وجود آمد که اسلام محتوای انقلاب را تشکیل دهد، چون اسلام مظهر وحدت ملی و مشارکت در قالب دین عامه همه اقوام ما بود و در همه سنت های قومی ایرانی ریشه داشت و تجلی این مشارکت عمومی ایران در جنگ تحمیلی و دفاع مقدس نمود یافت، چرا که همه اقوام ایرانی درآن شرکت داشتند.

 

ولی در جنگ یک نوع تمرکزگرایی دولتی به وجود آمد. هر چند در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران دولت در کنار ملت و مردم بود، ولی برای برنامه ریزی و اجرای یک نوع دولت تمرکزگرا را می طلبد که سبب شود فرهنگ حکومتی اداری قبل از انقلاب به بعد از انقلاب نیز منتقل شود.

 

ولی در دوران بازسازی این دولت تمرکزگرا نیز تمرکزگراتر شد و با ایجاد برنامه های بازسازی از مرکز برنامه ریزی شده با مشروعیت ایجاد شده از طرف انقلاب و حتی جنگ برای دولت و حکومت، وارد صحنه ایران شد.

 

پس می توان گفت:

1-    امنیت عمومی و ملی شرط اول مشارکت است و تمامیت ارضی شرط امنیت بوده است. 2-اقوام ایرانی با سنت مشترک ایرانی شرط لازم مشارکت عامه مردم ایرانی است و تعریف و گفتگوی سنت های ایرانی شرط کافی مشارکت ایرانی است.

 

گردآوری وپژوهش: عفت نریمانی راد

شناسه خبری: 1914
تاریخ انتشار: 1396/6/409:52
هشتگ ها:

آخرین مطالب